سلام ...همه آخر سال خوشحالن اما نمیدونم چرا امروز بدجور گرفتم...!!!این شعر رو هم که توی وبلاگ یکی از دوستان دیدم حالمو از اینی که بود ....بیخیالش....دلم نیومد نذارمش توی وبلاگمون..اگه دوست داشتین بخونینش...خوشحال میشم!!

 

معلم چو آمد،

 به ناگه کلاس،

 چو شهری فرو خفته خاموش شد
سخنهای ناگفته در مغزها،

 به لب نارسیده فراموش شد
معلم زکار مداوم، مدام،

غضبناک و فرسوده  و خسته بود
جوان بود ودر عنفوان شباب،

 جوانی از او رخت بربسته بود
سکوت کلاس غم آلود را،

 صدای درشت معلم شکست:
بیا احمدک! درس دیروز را،

بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت
ز جا احمدک جست و بند دلش،

 بدین بی خبر بانگ  ناگه شکست
چرا؟؟؟
احمدک درس ناخوانده بود،

 بجز آنچه دیروز، آنی شنفت
عرق چون شتابان سرشک یتیم،

 خطوط خجالت به رویش نگاشت،
لباس پر از وصله و ژ نده اش،

 بروی تن لاغرش لرزه داشت!
زبانش به لکنت بیفتاد وگفت

بنی آدم اعضای یکدیگرند 

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار
تو کز ….توکز …

وای....یادش نبود-

جهان پیش چشمش سیه پوش شد.
نگاهی به سنگینی از روی شرم،

 به پایین  بیافکند وخاموش شد.
چرا احمد کودن وبی شعور، 

 نخواندی چنین درس آسان، بگو: 

 مگر چیست فرق تو با دیگران ؟…
خدایا....! چه می گوید آموزگار ؟!!
نمی داند آیا که در این میان،

 بود فرق ما بین دار و ندار.
چه گوید؟.. بگوید حقایق بلند
!!!??

 به شرحی که از چشم خود بیم داشت:!
که آنها به دامان مادر خوش اند 

 و من  بی وجودش نهم سر به خاک،
کنم با پدر  پینه دوزی وکار،

 ببین دست پر پینه ام شاهد است!
سخنهای اورا معلم برید

– هنوزاو سخنهای بسیار داشت-
به من چه که مادر زکف داده ای!
به من چه که دستت پر از پینه است !
دَوَد یک نفر پیش ناظم که او،

 بهمراه خود یک فلک آورد!
نماید پراز پینه پا های او ،

 به چوبی که بهر کتک آورد!
احمد  آزرده و ریش شد

چو او این سخن از معلم شنید.
ز چشمان او  کور سویی جهید،

 بیاد آمد ش شعر سعدی چه گفت
…ببین یادم آمد کمی  صبر کن

 – تحمل خد ارا تحمل دمی!
¤تو کز محنت دیگران بی غمی      نشاید که نامت نهند آدمی

نظرات 15 + ارسال نظر
.:: علی ::. 1388/12/26 ساعت 07:47 ب.ظ http://norouzshop.mihanblog.com

^^^^^^^^^^^^^^^^#####^^^^####^^^^^^
^^^^^^^^^^^^^^#^#^#^^^^#^^^^^#^^^^^
^^^^^^^^^^^^^#^#^^#^^#^^^^^#^^#^^^^
^^^^^^^^^^^^^#^#^#^#^#^^^##^^^#^^^^
^^^^^^#^^^^^#^^^#^#^#^####^^^#^^^^^
^^^^^^##^^^^#^^^#^#^^^^#^^^#^#^^^^^
^^^^^^###^^^^#^^^#^#^^^#^^#^^^#^^^^
^^^^^^#####^^^#^^#^^#^^##^^^^^#^^^^
^^^^^^^#####^^^############^^##^^^^
^^^^^^^^^^##^^^^##^^^^######^^^^^^^
^^^^^^^^^^^##^^###^####^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^^^#####^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^^###^^^^####^^^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^##^^^^^^^#####^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^##^^^^^^^^^^####^^^^^^^^^^^
^^^^^^^##^^^^^^^^^^^^###^^^^^^^^^^^

سلام دوست گرامی

وب خیلی خوبی داری [قلب][گل][گل]

همین جور داشتم برای خودم تو نت میگشتم وب قشنگت رو دیدم[قلب]

کارت خیلی خوبه بهت تبریک میگم[گل]

یه سر به وبلاگ منهم بزن اگه خواستی و دوست داشتی بگو تا لینکت کنم

منتظرم ها

یادت نره

http://norouzshop.mihanblog.com

چند بار باید بهت گفت تو وبلاگ ما نیای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مریم
-----------------------------------------------
های مردیکه ی بی غیرت بازم اومدی مزاهم ناموس مردم میشی؟!آی واستا بینم پدر سوخته...
حسین

morteza 1388/12/26 ساعت 08:01 ب.ظ

man ghablanam khonde bodamesh,vali bazam ta akharesh khonadamesh chon vaghean ghashnge

خدا وکیلی ارزش چند بار خوندنم داره!!
مریم

مسیبی 1388/12/26 ساعت 09:29 ب.ظ

وایییییییییی!!!!!!
مریم جون خیلی قشنگ بود.اشک ادمو در میاره
ولی جدا الان یه همچین معلمایی پیدا میشن؟!!!

مریم جون شاید الان دیگه معلما با فلک آدمو تنبیه نکنن اما هنوزم معلمای زیادی هستن که با حرفاشون دل آدمو بد جور میسوزونن...!!!
مریم

مسیبی 1388/12/26 ساعت 09:40 ب.ظ

بله درست میگی ولی به نظرم ادم خوبه اول معلم خودش باشه ببینه خودش از چی ناراحت یا خوشحال میشه بعدا بچه های مردمو دلشونو اینطور بشکنه!!!!!!!

مریم جون درست میگی اگه آدمیزاد یکمی فکر کنه رفتار و حرفاش چه تاثیری روی دیگران داره بیشتر حواسشو جمع میکنه!!!
مریم

احمدرضا 1388/12/26 ساعت 10:53 ب.ظ

خیلی جالب بود!! یاد بچگی های خودم افتادم

البته بماند که از این جور بچه ها هم دیگه کم پیدا میشه.

بچه های این دوره زمونه سر معلم بدبختو میخورن!!!

هنوزم پیدا میشه توی شهر رو فقط نگاه نکنید هنوز روستاهایی هستند که....
مریم

احمدرضا 1388/12/26 ساعت 11:10 ب.ظ

راستی تا یادم نرفته بگم از فردا من چند روزی نیستم به وبلاگ سر بزنم.(میخوایم بریم مسافرت و دیگه ببببله...)

ولی سعی میکنم هر چه زودتر بگردم

bye!!!
see you later

morteza 1388/12/26 ساعت 11:20 ب.ظ

ahmadreza
naro to ham mesle man nemitoni davom biari ahhhh naro

احمدرضا 1388/12/26 ساعت 11:25 ب.ظ

نمیتونم نرم! ولم کن میخوام برم.
ولم کن دیگه!!!!!

morteza 1388/12/26 ساعت 11:39 ب.ظ

khob boro

hosseinaee 1388/12/26 ساعت 11:39 ب.ظ

daset dard nakone kheli ghashang bood.yade khodamo ostad sobhani oftam k............. bezar nagam bikhial.das roo delam nazar k dagheeeeeeeee

زهره جونم حرف از اون نزن که شب عیدی حالمون به هم نخوره!!!!
مریم

الهام 1388/12/27 ساعت 01:08 ق.ظ

سلام مریم جونم!!
شعر توپیه ولی جاش بود اسم شاعرشم بنویسیتا یادی ازش بشه ( گلسرخی)
مرسی ( تو که میدونی من خوراکم شعره)
بازم از این پستا بذار

به روی چشم الهام جون
مریم

الهام 1388/12/27 ساعت 01:11 ق.ظ

راستی آقای زمانی جاتون خالی میمونه تو وبلاگ!!!(خیلی جدی نگیرید!!!)
سفر خوش بگذره !!!! راستی سوغاتی یادتون نره ها!!!!

samshad 1388/12/27 ساعت 01:19 ق.ظ

eeeeeeeeeeeee
manam k daram miram
hala dg shoma bedune man chi kar mikonin
vay che mosibati

ali 1388/12/27 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.eyelai.blogfa.com

آره زیبا بود...
.
.
.
ولی دم دمای عیده نه اینکه با این حای نکردیم ولی یه چیز بذار از اون لحاظشم حال کنیم

سی یو

همیشه باید تو خوشیامون ناخوشیای دیگرانم ببینیم
مریم

مهرنیا 1388/12/27 ساعت 11:58 ب.ظ

از اون پستایی بود که تا حالا رو نکرده بودی!
خیلی توپ بود

نیلوفر جون هر کس توی وجودش یه چیزایی هست که نا وقتش نشه رو نمیکنه....!!!
مریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد